شهید قنبر امانی وجنی
زندگینامه
شهید قنبر امانی وجنی در ۱۰ فروردینماه سال ۱۳۴۷، در روستای وجنی از توابع شهرستان اهر، در دامان خانوادهای مذهبی، چشم به جهان گشود. این شهید بزرگوار از همان اوایل کودکی علاقهای وصفناپذیر به انجام فرایض دینی داشت. او که در سنین خردسالی، پدرش را که مردی مؤمن و بااخلاق بود از دست داده بود، تحصیلات ابتدایی خود را در همان روستا به پایان رساند و پس از آن تا دوران راهنمایی در شهر اهر به تحصیل ادامه داد.
با آغاز انقلاب شکوهمند اسلامی، شهید امانی در تظاهرات و راهپیماییهای مردمی حضوری پرشور داشت و بهواسطه علاقه عمیقی که به انقلاب و آرمانهای آن داشت، به عضویت نیروی بسیج درآمد. با شروع جنگ تحمیلی، درس و مدرسه را رها کرد و با عشقی خالصانه به جبهههای حق علیه باطل شتافت. او در دانشگاه انسانساز جبهه، مسیر رشد و تعالی را پیمود و به دلیل لیاقت و جسارت مثالزدنی، به عضویت گردان حبیب بن مظاهر لشکر عاشورا درآمد؛ گردانی که از نیروهای خطشکن و غواصان کارکشته تشکیل شده بود. شهید امانی بهعنوان یکی از غواصان زبده این گردان محسوب میشد.
این شهید والا مقام در چندین عملیات بزرگ از جمله: قادر، والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ شرکت کرد. در عملیات والفجر ۸، به شدت مجروح شد، اما با وجود جراحت سنگین، بدون طی کامل دوره درمان و با ارادهای استوار، بار دیگر به جبهه بازگشت. او چندین بار دیگر نیز مجروح میشد و هر بار با همان جسارت و شوق وصفناپذیر، به خط مقدم بازمیگشت.
سرانجام، این شهید آسمانی در ۱۹ دیماه سال ۱۳۶۵، در عملیات غرورآفرین کربلای ۵، در سن ۱۸ سالگی به مقام بلند شهادت نائل آمد.
روح پاک و جاودانهاش شاد و راه پرافتخارش پررهرو باد.
تصاویر
وصیتنامه
بسمه تعالی
ای کسانیکه ایمان آوردید جهت چیست که چون امر شود که برای جهاد در راه دین خدا خارج شوید چون بار گران به خاک زمین سخت دل بسته اید آیا راضی به زندگانی دنیا عوض حیات ابدی آخرت شدید در صورتی که متاع در پیش عالم آخرت بسیار اندک و ناچیز است. خدایا شکر می کنم که به بنده حقیر و ذلیل توفیق دادی در این امتحان که بندگانت را به امتحان می کشی شرکت کنم و تو را قسم می دهم به احترام خون این شهداء که تا به حال تو را نشناختیم تو خودت را بما بشناسان خدایا از تو می خواهم که بما صبر عطا کنی تا در برابر مشکلات و موانع و در سختیها جنگ کردن مقاوم باشیم خدایا از تو می خواهیم که بما توفیق قدرت و نیرو بده تا در میدان جنگ پایمان نلرزد و تا آخرین قطره خونی که در بدنمان وجود دارد در راه رضای تو با دشمنان دین و قرآن مقابله کنیم.
خدایا تو میدانی که هیچ کدام از امام حسین (ع) والاتر نیستیم و هیچ راه بهانه ای بر ما نیست خدایا بنده هم در این راه مقدس که حتی سرور شهیدان امام حسین (ع) با خانواده عزیزش همگی به شهات رسیدند باید از پدر و مادر و برادر جدا شوم و در این راه مقدس به شهادت برسم.
خدایا بنده غیر از تو امید دیگری ندارم
خدایا تو خودت ما را ببخش و بیامرز:
و اما شما ای ملت همیشه در صحنه، بنده حقیر کوچکتر از آن هستم که به شما پیامی بدهم این تنها پیام بنده نیست بلکه پیام تمام شهدا است که همه شان گفتند و به سوی معبودشان پر کشیدند.
ای برادران و سایر کسانیکه در مسجد و در مجلس امام حسین (ع) هستید و به یا لیتنا گوش میدهید اگر می خواهید معنی و مفهوم یا لیتنا را بفهمید بیائید به جبهه که در آنجا امام حسین (ع) را خواهید شناخت و شعار میدادند ولی زمانیکه جنگ شدت گرفت اکثرا کسانی شدند که از پشت به انقلاب اسلامی ضربه زدند ای کسانیکه به یا لیتنا گوش میدهید شما هم مثل آنها نباشید و امام عزیز را تنها نگذارید تا مبادا امام زمان از ما ناراحت باشد و کربلا رفتن، حسین وار جنگ کردن میخواهید.
و اما شما ای برادران و مادر و خواهران: آفتاب زندگی زود غروب میکند. چه بهتر که در این مدت کم راه انسان، خدائی باشد و خدا راه خوب را به او نشان بدهد و خداوند به من توفیق داد که در راه امام که همان راه خداست جان بازم و اگر شما مرا به کربلا روانه کرده اید که در راه امام حسین (ع) و شهداء جان بازم پس دیگر ناراحتی و بی تابی چرا؟
مادر جان: هر مالی خمسی دارد و باید خمس آنرا داد و من فکر میکنم بهترین ثروت تو فرزندانت هستند پس اگر در راه خدا شهید شدم خمس فرزندانت حساب کن و وقتی خبر شهادتم را شنیدید دعا کنید تا خدا مرا از شهدا جدا نکند و قربانی شما را قبول کند و اصلا اظهار ناراحتی نکنید تا دشمنان و منافقان بی خبر از اسلام شاد شوند و از شما برادران میخواهم امام را دعا کنید و از ته دل مقلد امام باشید که خط اصیل مکتب تعالی بخش اسلام است و تا نثار جان از امام و روحانیت مبارز دست نکشید. در آخر سخنی چند به برادران پاسدار و فرماندهان عزیز انقلاب اسلامی دارم: برادران پاسدار و فرماندهان عزیز اسلام به موقعیت خویش آگاه باشید و از نعمت پاسداری و فرماندهی بهره مند باشید باید بکوشید که از عهده این امتحان الهی سرافراز و خود ساخته بیرون آئید .
مبادا که پاسداری و فرمانده بودن شما را بفریبد و به هلاکت اندازد پاسداری را وسیله تقرب به خدای تعالی و کسب فضائل کنید پاسداری و فرماندهی را با فروتنی و مهربانی وگذشت وایثار و امانت و صدق و صفا رحمت و محبت بیامیزید تا این بار سنگین و امانت الهی را به سر منزل مقصود برسانید و توشه راه آخرت را از همین جا با خود بردارید و در آخراز همه شما عزیزان می خواهم بنده حقیر را حلال کنید واز تمامی دوستان و آشنایان برایم حلیت بطلبید.
(والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته)
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
۶۵/۹/۱۲ آذر ماه چهارشنبه ساعت ۱۲ ظهر
پادکست وصیتنامه از طریق لینک زیر در دسترس شماست:
خاطرات
رویای صادقه
یکی از اعضای خانواده شهید بزرگوار قنبر امانی وجنی از ایشان خاطرهای نقل می کند:
(شهید امانی) در عملیات والفجر ۸ از ناحیه پا مجروح شده و به شیراز اعزام شده بود، در حال سپری کردن دوران مجروحیت بود که همرزمش محسن ابراهیم پور به شهادت رسید. وی بعد از شهادت شهید ابراهیم پور مدتی نیز دوران نقاهت مجروحیت را در منزل آن شهید که نسبت فامیلی هم داشتند سپری نمود در آن ایام خواب پر رمز و رازی دیده بود که اجمالش بدین شرح است:
شهید امانی نقل می کرد که خواب دیدم شهید ابراهیم پور به همراه حدودا ۱۵۰ نفر که همه ی آنها لباس سبز رنگ (شبیه دشداشه) پوشیده بودند از داخل شهر فاو به طرف مقری که شهید امانی مستقر بوده در حال حرکت هستند.
در حالیکه شهید ابراهیم پور جنازهی شهید معصومی همرزم و فرمانده دستهی شهید امانی را در آغوش داشته است وقتی به نزد شهید امانی میرسند شهید ابراهیم پور جنازه شهید معصومی را جلوی شهید امانی گذاشته و می گوید این هم جنازه فرمانده تو، سپس یک دست از لباس هایی که آن ۱۵۰ نفر به تن داشتند را به شهید امانی می دهد و به وی سفارش می کند که فعلا آن را به گردنت بینداز تا بعدا بپوشی.
بعد از رؤیای صادقه ی مذکور برای همه آشکار و قطعی شده بود آقا قنبر نیز در آیندهای نه چندان دور به همرزمان شهیدش خواهد پیوست، تا اینکه آن خواب الهام گونه در عملیات کربلای ۵ در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ در کربلای شلمچه تعبیر شد و رزمنده دلاور و یاور گمنام امام امت پس از عمری جهاد فی سبیل الله و شرکت در چندین عملیات، شهد گوارای شهادت را سر کشید و در قهقهه ای مستانه عند ربهم یرزقون شد.
شهید قنبر امانی و دوست شهیدش محسن ابراهیم پور
یکی از جلسات هیئت هفتگی منتظران ظهور به نیابت از شهید بزرگوار قنبر امانی وجنی برگزار گردید...
در این جلسه که در تاریخ ۱۴۰۱/۱۱/۱۱ برگزار گردید، جناب آقای اسمعلی محمدی فرمانده اسبق سپاه ناحیه اهر و از همرزمان شهید والامقام قنبر امانی وجنی خاطراتی از این شهید بزرگوار بیان کردند.
متن خاطرات (ترجمه شده از آذری به فارسی با اندکی تغییر و تلخیص)
شهید بزرگوار امانی جزو خالصترین شهدا بودند... ممکن است ما فکر کنیم ایشان غریب هستند اما الحمدلله در روستای زادگاهشان در کنار خانوادهشان به خاک سپرده شده اند...
ایشان متولد سال ۱۳۴۷ بودند و سنشان از من حدوداً ۷ سال کمتر بود...
من در عملیاتهای والفجر ۸ و کربلای ۵ با ایشان همرزم بودم، ایشان انسان بسیار خاصی بودند که در عملیات والفجر ۸ در گردان غواصی حبیب ابن مظاهر قرار داشتند در واقع به نظر بنده انسانهای درجه یک و خالص یا در گردانهای غواصی بودند یا در گردانهای تخریب...
در عملیات والفجر ۸ که بنده زخمی شدم من را به بیمارستان عیسی ابن مریم اصفهان بردند و پس از آن به بیمارستان شهدای تبریز انتقال دادند در این بیمارستان روی تخت دراز کشیده بودم که به تخت کنارم دقت کردم و متوجه شدم که شهید امانی در کنار بنده هست به ایشان گفتم: «برادر قنبر تو هم که زخمی شدی؟» گفت: «بله زخمی شدم...» سپس زد زیر گریه...
گفتم: «چرا گریه میکنی؟ به خاطر زخمی شدنت ناراحتی؟» گفت: «نه! به این خاطر ناراحت نیستم... من با شهید محسن ابراهیمپور قرار گذاشته بودم که با هم برویم و با هم برگردیم، ولی نمیدانم چه کار کرده ام که خداوند متعال شهادت را نصیب من نکرد...» من آیهٔ مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیه را برای ایشان قرائت کردم و گفتم: «نگران نباش تعدادی از رزمندگان، شهادت نصیبشان نمیشود و من هم زخمی شدم و شهید نشدم... این یک امر عادی است» گفت: «من با شهید ابراهیمپور قرارداد بسته بودم...»
زخمهای ایشان بهبود نیافته بود که مجدداً به جبهه بازگشتند من قبل از برگشتن به ایشان گفتم که بمان تا زخمهایت بهبود یابد... اما ایشان در پاسخ گفت: «این زخمها که چیزی نیست... مگر اتفاق خاصی افتاده؟»
در نهایت ایشان به فاصله یک سال بعد از شهادت شهید ابراهیم پور در عملیات کربلای ۵ در خاکی از بهشت در قسمتی از خاک کربلا در خاک شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل گشتند.
یادداشت های شهید
دست نوشته هایی از شهید قنبر امانی وجنی که در دفترچه یادداشت شخصی خود ثبت کرده اند به جای مانده است.
وقتی قسمت های مختلف این دست نوشته ها را مرور می کنیم، درس ایمان، اخلاق، معنویت و زندگی الهی را از این شهید بزرگوار می آموزیم.
شهید امانی در این دفترچه به صورت کلی به ۵ موضوع پرداخته اند که هر موضوع به صورت جداگانه در پیوند های زیر تقدیم شما می شود:
مزار شهید
آرامگاه باشکوه شهید قنبر امانی وجنی، در قلب روستای زادگاهش، وجنی، جا گرفته است. این روستا از توابع شهرستان اهر در استان آذربایجان شرقی میباشد...
دانلود اپلیکیشن شهید قنبر امانی وجنی
در ادامه مطلب می توانید برنامه گوشی همراه شهید قنبر امانی وجنی را از طریق برنامه مایکت و یا به طور مستقیم دریافت نمایید...
جهت آشنایی با این برنامه می توانید به این لینک مراجعه نمایید.
سخن پایانی
شهید، واژهای جاودانه است که با معنویت و ایثار پیوندی عمیق دارد. فضای زیر یادبودی است برای بزرگداشت روح بلند شهیدی که خون پاکش را در راه آرمانهای الهی فدا کرد. او نه تنها عزیزی برای این سرزمین است، بلکه چراغ هدایت برای تمامی انسانهایی است که در مسیر ایمان قدم برمیدارند.
بیایید با هدیهای از دل، چون صلوات، فاتحه یا قرائت قرآن کریم، یاد و خاطره شهید قنبر امانی وجنی را گرامی بداریم. هر ذکر صلوات، هر فاتحه، و هر آیه، قدمی است در مسیر عشق و ارادت به شهیدی که جان خود را برای حفظ ارزشهای والا فدا کرد.
با ثبت هدایای معنوی خود از طریق لینک زیر، در روشنایی بخشیدن به یاد و نام این شهید در قلبها و زندگیها شریک شوید...
Alaaleh.blog.ir/post/46