آلاله بلاگ

بیا با گل لاله بیعت کنیم... که آلاله ها را حمایت کنیم...

شهید ابراهیم فرج زاده
شهدای اهر و هوراند

شهید ابراهیم فرج زاده

 

روزگاری که در کشور زمزمه ایجاد انقلاب اسلامی و تشکیل یک حکومت واحد اسلامی به وقوع می پیوست در این دوران در یکی از روستاهای تابعه شهرستان اهر به نام روستای مجید آباد خانواده ای می زیستند پدر خانواده به کار زراعت و دامپروری مادر خانواده نیز مثل بقیه مردم رفاه خوبی نداشتند ولی در کل روزگارشان می چرخید و شاکر پروردگارشان بودند.

سرانجام در یک روز پاییزی، بیست و سوم آذرماه سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت خداوند بخشنده مهربان به آن خانواده فرزندی عطا کرد این فرزند پسر بود اولین فرزند پسر و دومین فرزند خانواده، پدر و مادرش او را ابراهیم نام نهادند.

ابراهیم از اولین روزی که متولد گشته بود موجب وسع روزی خانواده اش نیز گشته بود بعد از سه سال از تولد ابراهیم خانواده اش تصمیم گرفتند به شهرستان اهر مهاجرت نموده و در آنجا سکنی گزینند پدرش نیز در این شهر به کار مشغول گشت در سالهای اولیه سکونتشان وضع اقتصادی خوبی نداشتند اما بعدها پدر ابراهیم توانست با کار و تلاش درآمد بیشتری داشته و نهایتاً توانست امتیاز فروشندگی نفت را بدست بیاورد و به این حرفه و کسب مشغول باشد. ابراهیم از همان دوران کودکی پرشور و فعال بود خانواده او از همان ابتدا که در این شهر سکونت کرده بودند در یکی از محله های این شهر به نام محله چلبوردی (رضوان فعلی) بودند ابراهیم پا به سن هفت سالگی گذاشته بود و به همین خاطر برای تحصیلات ابتدایی در دبستان شهید سلیمان خاطر ثبت نام نموده و تحصیلاتش را شروع کرد وی همیشه از سوی معلمانش بخاطر هوش و استعداد بالا مورد تعریف و تشویق قرار میگرفت در مدرسه همیشه در مراسم ها و موقعیتها صوت قرآن به عهده ابراهیم بود با وجود سن و سال کم و بدون آموزش قرآن را با مهارت و علاقه خاصی تلاوت می‌کرد. مدیر مدرسه همیشه او را تشویق میکرد و از او راضی بود ابراهیم از همان دوران کودکی در کارهای پدرش به وی یاری میرساند او برای خانواده اش مظهر تلاش و غیرت و تعصب بود تحصیلات ابتدائی را به پایان رساند و وارد مدرسه راهنمایی شد دوران راهنمایی را نیز در مدرسه شهید مدنی گذراند در آن زمانها هم درس می‌خواند و هم کار میکرد. چون پدرش به وی نیاز داشت و ابراهیم نیز با تمام وجود در رکاب پدرش بود و به او یاری می‌رساند ابراهیم در آن دوران یکی از اعضای فعال بسیج بود. و در کارهای مورد نیاز پایگاه همکاری میکرد ابراهیم محاسن بسیاری داشت که هر چه از او توصیف شود باز هم کم است چون که در آن سن و سال هم درس می‌خواند و در موقع فراغت از درس به پدرش کمک می کرد و در کنار اینها در پایگاه مقاومت فعالیت می‌کرد علاقه خاصی به مسجد رفتن و در آنجا نماز خواندن او از همان دوران کودکی از واجبات و فرائض دینی روی گردان نبود و همیشه در کنار پدر و مادرش قرآن داشت می‌خواند به حقایق دینی آگاه بود و همه اینها به خاطر این بود که او در یک خانواده مذهبی و سالم پرورش یافته بود سالها از پی هم گذشتند تا اینکه وی وارد دوره دبیرستان شد و سال اول نظری را در دبیرستان الغدیر گذراند و سال دوم در هنرستان فنی امیر کبیر در رشته بتن ریزی مشغول به تحصیل گشت ابراهیم در آن زمان‌ها از نظر تحصیل افت کرده بود که این هم فقط و فقط به خاطر کار کردن برای تامین هزینه زندگی و خانواده اش بود و به خاطر این مسائل از درس و تحصیل دلسرد شده بود ابراهیم خیلی با استعداد بود اما کسی نبود که او را تشویق کند در درس‌هایش به او کمک کنند و او را مشاوره کند، کسی نبود! متاسفانه پدر و مادر وی از نظر سواد در حدی نبودند که به او در درس‌هایش کمک کنند در این حال نیز ابراهیم نمی توانست پدرش را تنها بگذارد و باید به او کمک میکرد خلاصه این که ابراهیم از تحصیلات انصراف داد و یکسال و چند ماهی نیز در رکاب پدر مشغول یاری رساندن به کارهای او بود تا اینکه مشغول خدمت سربازی زیر پرچم مقدس جمهوری اسلامی گشت.

 

 

ابراهیم در تاریخ هجدهم دی‌ ماه سال ۱۳۷۶ به خدمت سربازی اعزام شد دوران آموزشی را در نیروی انتظامی پادگان آموزشی اصلاندوز سپری کرد و بعد از تقسیم بندی در یگان ویژه نیروی انتظامی پادگان علی بن ابیطالب شهرستان میاندوآب مشغول انجام خدمت سربازی شد. دوران سربازی ابراهیم دوران بس عجیبی است! ابراهیم همانطور که در طول زندگیش هر کاری که میخواست انجام بدهد با جدیت و علاقه خاصی انجام میداد و هر مسئولیتی را به بهترین نحو ممکن به انجام می‌رساند دوران سربازی اش نیز واقعاً یک سرباز فداکار و متعهد برای مملکتش بود و همیشه به مملکت اسلامی و رهبر عظیم الشان انقلاب مفتخر بود و احساس غرور می‌کرد.

ابراهیم در کنار همرزمانش به علت ایجاد ناامنی که آن سالها در مرزهای غربی و شمال غرب به وقوع پیوسته بود دائم در ماموریت و سرکوب کردن قاچاقچیان و اشرار در منطقه های مرزی بودند هر موقع که به مرخصی می آمد می گفت شاید در ماموریت های بعدی شهید نیز داشته باشیم آری انگار شوق شهادت به دلش نشسته بود و بالاخره نزد خدا سربلند گشته و شربت شهادت را نوشید آری ابراهیم در یک درگیری با اشرار در منطقه مرزی ایران در عراق موزه پاسگاه تمرچین در تاریخ هفتم اردیبهشت هزار و سیصد و هفتاد و هشت مصادف با روز عاشورای حسینی مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به فیض شهادت نائل آمد.

این سخن اغراق نیست بلکه یک حقیقت محض است! ابراهیم حیف بود که بمیرد خوشا به سعادتش که با شهادت رفت روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

تصویری از مزار پاک شهید بزرگوار

پیکر مطهر این شهید بزرگوار در گلزار شهدای شهرستان اهر (ردیف دهم، ستون هشتم از سمت چپ) به خاک سپرده شده است.

 

لینک های مرتبط با شهید بزرگوار
لینک کوتاه

برچسب‌ها
نظرات
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.