آلاله

بیا با گل لاله بیعت کنیم... که آلاله ها را حمایت کنیم...

شهید ابراهیم امیرزاده قشلاق عنابلو
شهدای خداآفرین

شهید ابراهیم امیرزاده قشلاق عنابلو

 

شهید وارسته ابراهیم امیرزاده قشلاق عنابلو فرزند برومند مصیب در ششم مهر ماه سال ۱۳۴۰ در قریه عنابلو ایل حسنلو چشم به جهان گشود... وی با صداقت و پاکی عشایری نزد پدری دلسوز و مادری فداکار پرورش یافت... در سن هفت سالگی وارد سنگر علم و دانش می شود و در دبستان زند جعفر قلی اوشاقی تحصیلات ابتدایی خویش را با موفقیت به اتمام می رساند، و به علت استعداد وی و نبود امکانات تحصیلی در مقاطع بالاتر در منطقه، جهت سیر تکاملی علمی و معرفتی خویش عازم تبریز می شود و در مدرسه راهنمایی فرهنگ، مشغول به تحصیل می شود...

در حین تحصیل با حکومت استبداد پهلوی بیشتر آشنا می شود و علت فقر مردم منطقه را با داشتن پتانسیل های فراوان ملی درک نمی نمود! و این سرآغاز حضور وی در جریانات انقلاب شد و همچون سایر مردم غیور آذربایجان و تبریز شروع به مبارزه با ظلم ستم شاهی نمود و این کار را با حضور در مساجد و چلسات مذهبی تداوم بخشید... در هنرستان صنعتی تبریز مشغول به تحصیل در مقطع متوسطه بود و چون با طعم فقر آشنا بود درصدد حمایت از خانواده به صورت نیمه وقت پس از پایان کلاس های درسی خویش به کار مشغول شد... و در تابستان ها جهت امداد پدر در امور زراعی و دامداری به زادگاهش باز می گشت و عصای دست خانواده بود... وی با تحمل سختی های فراوان در خرداد ماه سال ۱۳۶۱ در رشته اتومکانیک فارغ التحصیل گشت...
ایشان یکی از مریدان حضرت امام راحل بود... فردی انقلابی، میهن پرست و با تعصب... و چون سنگر جهاد را بر سنگر دانش ارجح می دانست با بصیرت کامل به جمع سربازان مقدس جمهوری اسلامی پیوست و داوطلبانه لباس رزم را بر تن نمود و از آن طریق راهی جبهه ها شد.

در نیروی زمینی ارتش لشکر ۳۰ گرگان، تیپ هفت گردان شش مشغول به خدمت سربازی گشت... ایشان پس از حضور در مناطق عملیات کردستان شهر مریوان و خلق حماسه های فراوان در حوادث جنگ تحمیلی هنگام تردد به خط مقدم بر اثر بر خورد خودرو ها با یکدیگر در تاریخ بیست و یکم شهریور ماه سال ۱۳۶۳ با تقدیم خون سرخ خویش خاک میهن را گلگون و رنگین نمودند و در میهمانی شهدا حاضر شدند... پیکر مطهر این شهید بزرگوار در وادی رحمت تبریز (گلزار شهدا) به خاک سپرده شده است.

 

 

خاطراتی از زبان برادر شهید بزرگوار

ما هشت برادر بودیم نه تنها در بین ما نمونه ترین بود بلکه در منطقه از همه نظر از معرفت دینی و اخلاقی تا سواد و فرهنگ، اسوه و الگوی همسن و سالان خویش بود.
آن زمان در روستایمان مدرسه‌ای نبود و او توانست تا ابتدایی در منطقه مان تحصیل کند ولی به علت هوش و ذکاوتی که داشت با اینکه خانواده در مضیقه بود وی را جهت ادامه تحصیل به تبریز فرستادند. شهید وابستگی زیادی به پدر و مادر و اعضای خانواده داشت و قدر شناس زحمات آنان بود زمانی که به روستا باز می‌گشت خشنود می‌شد و در کارها به خانواده کمک می‌کرد از دلتنگی هایش و غم فراق سخن می گفت که اگر علاقه به تحصیل و خدمت به مردم نبود چیزی جز این نمی توانست این جدایی را حاصل کند. وقتی به روستا باز می‌گشت با خود همیشه کلنجار میرفت نه می‌توانست، از خانواده اش جدا شود و درد دوری را تحمل کند و نه می‌توانست از علاقه اش به یادگیری علم جلوگیری کند یعنی تا به این حد علاقمند بود و می گفت زمانی که تحصیل را به پایان رساندم جهت خدمت در منطقه ی خودمان باز خواهم گشت و این دوری را جبران خواهم نمود.
در آن زمان طی مدارج تحصیلی آسان نبود و وی با هر مشقتی که بود در هنرستان صنعتی وحدت تبریز گواهینامه تحصیلات متوسطه را در رشته اتومکانیک اخذ نمود. حال که سنگر علم را فتح نموده بود می‌خواست در سنگر جهاد شرکت کند از خانواده حلالیت طلبید وقتی گفتیم تو تحصیل کرده ای نرو کشور به تو در جای دیگر بیشتر نیاز دارد گفت داوطلب هستم که در این مکتب آگاهانه قدم گذارم تعصب من است و این خود تهذیب است اگر قرار باشد به خاطر علمی که دارم نروم و دیگری بگوید من هم نمی روم دشمن جرأت پیشروی پیدا می کند خاک و میهن و ناموسمان را از دستمان بیرون می آورد و در چنگال ظلم و سلطه خویش قرار می دهد. پس حضور در این جبهه بر من تکلیف واجب است. شهید پرنده ای شوریده به لقاء الله در التهاب پرواز بود میگفت مسئله، مسئله اسلام است تا آخرین قطره خون ادامه خواهم داد شک ندارم پروردگار رزمندگان اسلام را نصرت خواهد داد و پیروزی از آن ماست، زمانی که به مرخصی آمده بود می گفت در زمان جنگ هر چیز بایستی با دقت و توجه صورت گیرد در هر پستی که هستیم نباید سهل انگاری کنیم و به دشمن فرصت دهیم باید هوشیار و در هر لحظه مراقب دور بر خویش باشیم که دشمن در بینمان نفوذ نکند تا بتواند خسارتی را بر ما تحمیل کند.
آری در هر جا و هر زمانی که بود از زیر مسئولیت شانه خالی نمی نمود در زمانی که کشور به سنگر علم نیاز داشت به تحصیل پرداخت در زمانی که کشور به انقلابیون نیاز داشت با فریاد الله اکبر خویش به انقلابیون پیوست و زمانی که مکتب ایثار و شهادت را پیش روی خود دید درنگ را جایز ندانست و به شهدای اسلام و کربلا پیوست.

 

لینک های مرتبط با شهید بزرگوار
لینک کوتاه

برچسب‌ها
نظرات
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.