آلاله

بیا با گل لاله بیعت کنیم... که آلاله ها را حمایت کنیم...

شهید ابراهیم جلالی فر
شهدای خداآفرین

شهید ابراهیم جلالی فر

 

شهید وارسته ابراهیم جلالی فر فرزند بزرگوار محمود، در دوازدهم اسفند ماه سال ۱۳۴۷ در یک خانواده مذهبی در روستای تاتار علیا از توابع خداآفرین دیده به جهان گشود و تحصیلاتش را تا اول نظری ادامه داد و ضمن اینکه مشغول تحصیل بود در دوران انقلاب به یاری برادران حزب الله شتافت و به صورت گسترده به فعالیت پرداخت و در تظاهرات‌ها بر علیه رژیم منفور پهلوی شرکت نمود و در سال ۱۳۶۵ ترک تحصیل نمود.

وی در سال ۱۳۶۶ جهت دفاع از کشور اسلامی ایران و مقابله با دشمن بعثی صهیونیستی عراق به خدمت سربازی داوطلبانه به مناطق عملیاتی پیرانشهر هنگ آباد رفت و در آنجا با همکاری برادران سرباز در گروه ضربت مشغول انجام وظیفه گردید و مرحله جدیدی از مبارزات خویش را در رویارویی با دشمنان خارجه و داخله آغاز نمود. وی در تاریخ ۱۳۶۷/۰۲/۲۰ در منطقه عملیاتی پیرانشهر (جلدیان) به شهادت رسید.

 

 

شهید بزرگوار از دید دوستان

شهید ابراهیم جلالی فر در سال ۱۳۴۷ در در یکی از روستا های اطراف بخش خداآفرین به نام تاتار علیا به دنیا آمد در اوایل جوانی به کار، درس و مدرسه اشتغال داشت و نزد پدر و برادر خود به کار کشاورزی نیز می پردارخت و تا سال سوم راهنمایی درس خواند. در ایمان و تقوی زبانزد خاص و عام بود. علاقه خاصی به انقلاب اسلامی داشت و در انجمن های اسلامی شرکت می جست و تا آنجا که شهید ابراهیم جلالی فر در تاریخ ۶۶/۶/۱۹ به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید و دوره آموزش مقدماتی را در ماکو سپری نمود. معرفت و مهربانی شهید طوری بود که بین هم‌قطارانش کسی به پای وی نمی‌رسید. علاقه وافر و جاذبه خاصی به جهاد در راه خدا داشت و شمه ای از وصیت نامه وی این بود که پیوسته به فکر خدا و آخرت باشیم و واجبات را از یاد نبریم. وی فردی مثبت و با تقوی و با ایمان بود طوریکه در راه خدا از همه چیز صرف نظر کرده بود. تا آنجا که شهید جلالی فر به منطقه پیرانشهر اعزام گردید تنها کاری که از خدا می‌خواست و در دلش نیت شهادت را داشت. وی به دنبال کسب پیروزی در راه حق بطور داوطلب اعزام شده بود. آخرین مرحله خدمت مقدس وی در گروهان هنگ آباد از توابع پیرانشهر بود و بالاخره شهید جلالی فر در تاریخ ۶۷/۲/۲۰ در سن ۲۱ سالگی در حین انجام ماموریت و ادای دین خود به مقام والای شهادت رسید.

 

شهید بزرگوار از دید پدر گرامی
شهید ابراهیم جلالی فر، فردی متدین، میهن پرست، دولت خواه و صالح بود. در ایمان و تقوا زبانزد خاص و عام بود. علاقه خاصی به امام امت بنیانگذار جمهوی اسلامی و انقلاب اسلامی داشت و در انجمن‌های اسلامی شرکت می جست. از لحاظ جسمانی سالم و بسیار قدرتمند بود و اگر غلو نباشد می‌توان پهلوان خطابش نمود . همواره منتظر فرصتی بود که به دیگران کمک کند و از هیچ فرصتی برای امداد مردم و یاری آنان نمی گذشت و همواره پیرو سخنان بزرگان بود و بر خلاف سخن حرف نمی زد و حرمت و احترام آنان را واجب می دانست در ماکو دوران آموزش را گذراند و از آنجا به پیرانشهر اعزام گردید.

 

خاطره ای به نقل از پدر شهید بزرگوار
برای ملاقات وی عازم آنجا (پیرانشهر) شدم و این سفر هم‌زمان با زمان حساس جنگ بود. می دانستم که در پاسگاه هنگ‌ آباد حضور دارد ولی بومیان منطقه گفتند جاده ها ناامن است... شب را سپری کن، سپس عازم شو. زمانی که در مهمانسرای پیرانشهر شب را می‌گذراندم ناگهان صدای انفجارهای مهیبی بلند شد. طوریکه ساختمان به لرزه درآمد برخاستم و از کنار پنجره خود را دور کردم و به دو جوان هم اتاقیم که ساکت بودند گفتم مگر نمی بینید شهر را به توپ بسته اند! که گفتند ما تازه خدمتمان را در این منطقه به اتمام رسانیده ایم و برای دریافت گواهی آمده ایم و این صدای انفجارها مال اینجا نیست و با شهر خیلی فاصله دارد... نگران نباش! ولی از منافقین که در منطقه و جاده ها پراکنده اند احتیاط کن.
سرانجام پس از طی مسافتی طولانی و سخت توانستم او را بیابم و ملاقاتش کنم. به من گفت: «نه! من با خطراتی که می گویی آشنا هستم و به حول قوه الهی هیچ هراسی به دل ندارم و در اینجا مشغول به ادای دین خود هستم و جای هیچ نگرانی نیست.»
در آنجا مسئولین هنگ و همرزمان شهید نیز از شجاعت ها و بی باکی ها و در عین حال اخلاق متواضع وی برایم تعریف نمودند و از وی اظهار رضایت می‌نمودند و من نیز به چنین فرزند سلحشوری که در راه حق گام نهاد افتخار میکنم و امید به حق تعالی دارم که خالق یکتایش نیز از وی راضی و خشنود باشد.

 

وصیت نامه شهید بزرگوار

بسم الله الرحمن الرحیم، من بعد از چند ماه خدمت در مناطق عملیاتی در جبهه پیرانشهر راه اصلی خود را آگاهانه انتخاب نمودم و دوست دارم همیشه در سنگر باشم و در راه اعتلای کلمه انسانیت با کفر بجنگم. من به اهداف شهدا پی بردم و عاشق معبود گشته ام و می خواهم با شهادت به آرزوی قلبی خویش که رسیدن به معشوق است، برسم. می خواهم برای پیامبر زمان، بت شکن تاریخ، حضرت امام خمینی روحی له الفدا چون بلال حبشی باشم و ندای حق سر دهم و پرچم خونین انقلاب اسلامی را به اهتزاز در آورم. می خواهم اگر عَلَم از دست من افتاد برادرم آن را به دوش گیرد. وصیت به پدر و مادر: ای پدر والامقام که با فقر و تنگ دستی و حقوق مختصر کارگری به تربیت من همت گمارده ای و آرزو داشتی عصای دست دوران پیری تو باشم، در مرگم مثل امام حسین (ع) در شهادت فرزندش علی اکبر (ع) مقاوم باش. ای مادر عزیزم که تار و پود زندگیم از توست و می دانم بسیار مخلصی، صبور باش و در بین مردم چون کوه پایدار بمان و برای تسکین قلبت در شهادتم به زینب (س) فکر کن و در همه حال خدا را در نظر بگیرید که ما در حال امتحان هستیم. از دعا و حمایت امام امت غافل نباشید که اگر این رهبر عزیز را تنها بگذارید، معصیت بزرگی مرتکب شده اید و در روز رستاخیز در پیشگاه رسول خدا خجل و شرمسار خواهید بود.

 

تصاویری از شناسنامه شهید بزرگوار

 

لینک های مرتبط با شهید بزرگوار
لینک کوتاه

برچسب‌ها
نظرات
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.